تایتل قالب طراحی سایت سئو قالب بیان


۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «هدایت» ثبت شده است
چرا قرآن بخونم؟

سلام دوستان خوبم چخبرا؟ حالتون چطوره؟

یه سوال دارم ازت تاحالا شده معنی های فارسی قرآن رو مطالعه کنی؟ یا تفسیری از قرآن بخونی؟

امروز میخوام درباره تجربه مهم خودم از قرآن و اینکه چرا باید قرآن بخونیم؟؟؟ بگم :)

درطول زندگیم هیچ وقت دلیل درستی نداشتم برای خوندن قرآن و فکر میکردم باید فقط برای ثواب قرآن بخونم و همیشه به من توصیه میشد قرآن بخون خیلی خوبه ولی هیچ کس بهم نمی‌گفت چرا باید قرآن بخونم؟ یا اگرم دلیلی میگفت من درک نمیکردم و ضرورتی نمیدیدم


وقتی امام رضایی شدم...

سلام دوستان و همراهان عزیز

 خوب هستید انشالله؟ من که حالم خیلی خوب و بینظیره و میخوام بگم که چی کار کردم

یادتونه چند روز پیش که پست "با خدا پادشاهی کن" رو نوشتم و گفتم از یه موضوعی ناراحتم؟

تو این مدت که ناراحت بودم خیلی زود تونستم خودمو جمع و جور کنم با کمک قران و البته بعد از اون نماز هامم با کیفیت تر شد و در کنار اینا امام رضا خیلی خیلی کمکم کرد...

وقتی نمیدونم مشکلاتمو چجوری حل کنم و دلمو شاد کنم و به هر دری میزنم نمیشه خودمو، دلمو میسپرم به امام رضا تا همه چی رو خودش حل کنه و بعد بهم بگه بفرما اینم درست شد دیگه ناراحت نباش


همیشه به امام رضا به چشم یک فرد مذهبی که با خدا بوده و حالا فوت شده وحاجت میده و خیلی هم طرفدار داره نگاه میکردم ولی الان با گذشت شاید ۱۰ سال نگاهم کاملا عوض شده بنظرم امام رضا یک پدر خیلی مهربونه که میتونه محرم تمام اسرار و راز های ما باشه و بهمون کمک کنه تو زندگی و  با نشونه ها راه جلوپامون بذاره...


با خدا پادشاهی کن

سلام دوستان و همراهان من

حالتون چطوره؟خوبین؟ خداروشکر میکنم که خدا فرصتی داد و باز میتونم براتون بنویسم

امروز خیلی ارامش دارم و پر از حس خوبم گفتم با این حال خوب بیام و تجربه ام رو از این مدت بگم درمورد "ناراحتی"

همه ما این حس رو تجربه کردیم از بچگی تا به امروز از اتفاقات مختلف که شاید باب میل ما نبوده یا ادم هایی که خیلی نچسب و نا خوشایند هستن و حرف ها و عیب ها و رفتار هاشون خیلی اذیت کننده هست...

این مدت خیلی ناراحت بودم از ادما یه جورایی دلم شکسته بود اما نمیتونستم از غمی که دارم با کسی حرف بزنم چون به این نتیجه رسیدم گاهی حرف زدن درمورد بعضی ناراحتی ها باعث قضاوت  میشه وشخصیت ادم رو پایین میاره و همین خودش مسئله رو پیچیده تر میکنه....


خوشبختی یا بدبخت؟

به نام خدا

سلام دوستای عزیز و حق پذیرم امیدوارم روز خیلی خوبی رو برای خودتون ساخته باشید 

شما خودتون رو خوشبخت می بینید یا بدبخت؟؟ 

بچه ها خوشبختی و بدبختی کاملاً نسبی هستند ‌و هیچ ربطی به سطح رفاه و تحصیلات افراد نداره همه چیز به طرز فکر و نوع نگرش ما بستگی داره اینکه چطوری با مسائل و اتفاقات زندگی مون برخورد کنیم اگر دقت کرده باشی متوجه میشی که ما زمان‌هایی داریم که خیلی احساس خوشبختی داریم و در وجودمون شور و شوقی وصف نشدنی میاد که خودمون رو بهترین و خوشبخت ترین انسان میدونیم و گاهی هم اتفاقاتی پیش میاد که خودمون رو بدبخت ترین می بینیم و خیلی غمگین میشیم همه اینها به طرز فکر ما بستگی داره ...

یعنی اینکه تو اون لحظه داریم به چی توجه میکنیم؟

همه ما قطعا اتفاقات ناخوشایند رو تجربه میکنیم ولی


چطور دیگران رو تغییر بدیم؟

به نام‌خدا

سلام دوستای عزیز خوبید؟

 امروز اومدم با یه مطلب جدید در مورد تغییر دیگران ما وقتی که خودمان رو می‌شناسیم و در مسیر خودسازی هستیم وقتی مسیر درست رو قدم برمی‌داریم دوست داریم دیگران هم از این لذت محروم نباشن و هم مسیر ما بشن و تغییر کنن مثلا من خودم به شدت این حس رو دارم و حتی بخاطر ش سایت زدم :) 

و تو زندگیمم مخصوصا به کسایی که از ته دل دوستشون دارم همیشه یه تذکر هایی میدم...

اگه ببینم دارن اشتباه میکنن خیلی ناراحت میشم از ته دلم غصه دار میشم و میخوام که راه درست رو بهش بگم حتی شاید اون فرد خودش عین خیالش نباشه و بی خیالی طی کنه... 

بعضی وقتا از دلسوزی و دوست داشتن زیاد اینجوری آدم از اشتباهات دیگران ناراحت میشه چون زمانی که من خودم در غفلت بودم و اشتباهاتی داشتم هیچ کس نبود که منو بیدار کنه بخاطر همین خیلی اعصابم خورد میشه...


عالم بی عمل | قسمت 2

سلام بچه های گل امروز قسمت دوم و ادامه داستانمو نوشتم براتون میدونم به دردتون میخوره من هیچ ترسی ندارم از گفتن اشتباهاتم مثل خیلی ها چون واقعا بزرگ شدم با این اشتباهات و خیلی چیزا یادگرفتم خیلی چیزاااااا شما هم بخونید و یادبگیرید حتی اگه به درد یه نفرتونم بخوره خوبه  اینا واقعا تجربیاتی هست که کسب کردم...

((((((((دوست عزیزم لطفا متن رو تا اخر بخون و نظرتو حتما بهم بگو ممنونم)))))))))

تجربیات این پست مال سال 93 هست حدودا 

از اون کلاس ۳۰تا ۴۰ نفره فقط من بودم که پیگیر این مطالب شدم و البته یه نفر دیگه که اون همون اوایل فکر میکنم دیگه حتی سراغ اموزش ها هم نرفت فقط یه چند باری از من سوال کرد چکار میکنی و تمام خیلی تشنه تر از این حرفا بودم که چیزی بخواد مانعم بشه هر جوری شده بود بااااااید سی دی ها رو پیدا میکردم


داستان شروع من|قسمت1

سلام دوستان خوبین ؟

بالاخره من با تاخیر اومدم ولی خیلی حرفا و تجربیات تازه براتون اوردم که اگه صبور باشید می خوام براتون از همون اول بگم که هیچ وقت ازش حرفی نزدم  اولین باره که می خوام در موردش بنویسم


میخوام از گذشته ها بگم اون روزا روزهای خیلی سختی بود اما گذشت واقعاً حال بدی داشتم و هیچ راه حلی برای حال بدم پیدا نمیکردم  سرگردان بودم  و سوالات زیادی تو ذهنم بود  و باخودم دائم   درگیر بودم چطور به آرامش برسم چطور گناهانم رو ترک کنم؟  اصلا باید از کجا شروع کنم؟ چرا اینطوری شد؟من که همیشه خوب بودم یهو چی شد چرا مثل گذشته نیست همه چی؟ چی این وسط عوض شده؟