سلام بچه های گل امروز قسمت دوم و ادامه داستانمو نوشتم براتون میدونم به دردتون میخوره من هیچ ترسی ندارم از گفتن اشتباهاتم مثل خیلی ها چون واقعا بزرگ شدم با این اشتباهات و خیلی چیزا یادگرفتم خیلی چیزاااااا شما هم بخونید و یادبگیرید حتی اگه به درد یه نفرتونم بخوره خوبه اینا واقعا تجربیاتی هست که کسب کردم...
((((((((دوست عزیزم لطفا متن رو تا اخر بخون و نظرتو حتما بهم بگو ممنونم)))))))))
تجربیات این پست مال سال 93 هست حدودا
از اون کلاس ۳۰تا ۴۰ نفره فقط من بودم که پیگیر این مطالب شدم و البته یه نفر دیگه که اون همون اوایل فکر میکنم دیگه حتی سراغ اموزش ها هم نرفت فقط یه چند باری از من سوال کرد چکار میکنی و تمام خیلی تشنه تر از این حرفا بودم که چیزی بخواد مانعم بشه هر جوری شده بود بااااااید سی دی ها رو پیدا میکردم